کوچه های باران خورده

ساخت وبلاگ

هیچ چیز این جهان اتفاقی نیست

حتی؛

افتادن سایه نگهایت به روی پلکهایم ........


نويسنده :حمید عسکری اطاقوری

تاريخ: بیستم دی ۱۴۰۲ ساعت: 20:31

کوچه های باران خورده ...
ما را در سایت کوچه های باران خورده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sobhbabarana بازدید : 19 تاريخ : دوشنبه 25 دی 1402 ساعت: 14:18

گفتی می آیم؛ تمام دیوارها را ریل بسته ام .... حضور تو دیگر یک اتفاق عاشقانه یخمکی نیستکه به گرمی صحبت کسی آب شوددلخور که بشوی راه ابرها در پیش بگیری ....حضور توست که در جغرافیای پهنای سرم گیج می خوردوقتی نبودی ایمان آورده بودمبه آغاز بی پایان فصلهای سردو من خمیده تر از همیشه زرد و زردتر شدم ...باد هر لحظه یادتورا به یادم می رساندکه روزی گفتی دیگر نمی آیی...و بغضهایی که هر لحظه شکسته و شکسته تر شدندو پیر شد تمام جوانی منرمقی نمانده بود که تورا صدا کنمفصل فصل سرما بود فصل سرد فصل دردهای بی پایان./////پ.نجای بلندی بی گمان ایستاده بودی که هرشب شب بوها به پای سپیدار می پیچیدند و نازش را میکشدند تا دستشان به خواب ناز چشمانت برسند یادت باشد وقتی دیگر نباشی تمام جهان من تنهاست . نويسنده :حمید عسکری اطاقوری تاريخ: بیست و یکم دی ۱۴۰۲ ساعت: 17:9 کوچه های باران خورده ...
ما را در سایت کوچه های باران خورده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sobhbabarana بازدید : 19 تاريخ : دوشنبه 25 دی 1402 ساعت: 14:18

در لحظه لحظه ای نبودن تو

عطر تو بود که می پیچید در آغوش اتاقم

که با سرانگشت نسیم یاد تو سراغم را میگرفت

زیر و رو میکرد نسیم یاد تو

که خبر تو را داشت...


نويسنده :حمید عسکری اطاقوری

تاريخ: بیست و دوم دی ۱۴۰۲ ساعت: 17:25

کوچه های باران خورده ...
ما را در سایت کوچه های باران خورده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sobhbabarana بازدید : 15 تاريخ : دوشنبه 25 دی 1402 ساعت: 14:18

گاهی از دور تماشای تو دلخواه تر است .... در هر لباسی که تورا تصور کنمزیباترینی بی آنکه استعاره ی هیچ فصلی را بهم ریخته باشی بهار با شکوفه های تن تو می تواند زرد باشد و زیباترین تابستان هوای لبهایت می تواند سرد باشد اما دلچسب در آغوش تو بودن...پائیزها اگر سبز باشد تو بی گمان رویایی ترینیو زمستانی گرم که تنهایی را از یادم ببرد ...چه فرقی میکند کدام فصل را به یادت باشم وقتی کفش هایت به خلخال های زنان قجری مانند استبا هر قدمی در رویایم قلبم را سوراخ میکند ...وقتی با نوک انگشتانت به اشاره باران را به زمین میفرستیتو بی گمان زاده ی دست فرشچیانی همانقدر زیبا در تابلوهایشکه خدا را هم به حیرت گذاشته ....نمیدانم اگر پیکاسو، ونکوک هم زنده بودند در آن لحظه های که روبرویم در قاب چشمانم می نشینیبتوانند بی نظیرترین تابلوها را خلق کنندخدا هم گویی محو خطوط لاغر حجیم گونه های توستکه اینگونه فصلها را بهم ریخته ...گل های نرگس خونه مادر یکی یکی دارن سر از بوته هاشون در میارین یادش بخیر وقتی بودی چه رازهای مگویی از تو برایشان وقتی عطر خوش نرگس تو حیاط خونه می پیچید نقل می کردم. امروز که اولین گل نرگس حیاط رو چیدم جوری دلسوزانه نگام میکرد که ایمان آوردم که گلها هیچ وقت نمی میرن اونها سینه به سینه رازهاشون رو به نسلهاشون انتقال میدن . نويسنده :حمید عسکری اطاقوری تاريخ: چهاردهم دی ۱۴۰۲ ساعت: 19:14 کوچه های باران خورده ...
ما را در سایت کوچه های باران خورده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sobhbabarana بازدید : 38 تاريخ : دوشنبه 18 دی 1402 ساعت: 19:42

وچه دنیای عجیبیست عالی جناب!!!

بی آنکه مبعوثمان کرده باشی

هر روزت را از ما

امتحانی میگیری سخت تر !!!


نويسنده :حمید عسکری اطاقوری

تاريخ: هجدهم دی ۱۴۰۲ ساعت: 11:17

کوچه های باران خورده ...
ما را در سایت کوچه های باران خورده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sobhbabarana بازدید : 34 تاريخ : دوشنبه 18 دی 1402 ساعت: 19:42

پنجره ها سکوت را روزه گرفته اند... در غوغای نشسته در باد این باد لعنتی این باد دربدرزمزمه هایت را می چرخاند آنگاه که گوش فرو برده ای در آغوش دیگری ...!!می خشکاند دست های پر از جوانه امریشه های فکرم را وقتی می کوبد بر پنجره نگاهم !!به چشمانم سپرده ام باد را به بازی نگیردتا آخرین نگاهت از چشمانم ذوب نشود سرخ سفید زردمن شب زوزه ی باد...تمام قرصهایم را خورده ام دیگر هیچ چیزی نمانده در من جز سکوتی که دیگر –کسی را- به یادم نمی آورد ...حتی – تو –تویی که تمام رفتن منیاز خودم ...از لبخندهایم ...از دردهایم ...و از روزهای بی دغدغه ام .../////چه زمستان بلا تکلیفی را تجریه می کنیم نه بارانی نه برفی نه حرفی .... نويسنده :حمید عسکری اطاقوری تاريخ: دوازدهم دی ۱۴۰۲ ساعت: 10:12 کوچه های باران خورده ...
ما را در سایت کوچه های باران خورده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sobhbabarana بازدید : 17 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1402 ساعت: 16:11

به خوابم بیا...

به خوابم بیا

و‌ بوسه ای لای حافظ بگذار

بگذاز این پائیز هم

بخیر بگذرد


نويسنده :حمید عسکری اطاقوری

تاريخ: بیست و هشتم آذر ۱۴۰۲ ساعت: 20:49

کوچه های باران خورده ...
ما را در سایت کوچه های باران خورده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sobhbabarana بازدید : 16 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1402 ساعت: 21:10